خونه خاله وحیده
دیشب دوتاییمون با هم دیگه رفتیم خونه خاله وحیده.همین که رسیدیم خاله وحیده بغلت کرد و بردت تو اطاق.کلی با هم حرف زدیم.تو هم همش نق میزدی.برات یه عروسک آورد .داشتی با عروسک بازی میکردی که یه لحظه چهار دست و پا شدی ،خاله وحیده گفت عکسشو بگیر بزار تو وبت بگو خونه من بوده،همین که اومدم عکستو تو اون حالت بگیرم خوردی زمین و گریه کردی،شانس نداشت دیگه.آلبوم عروسیش رو هم آورد دیدیم خیلی قشنگ بود.برامون آجیل ،هندونه ،گز آورد بخوریم.گدا شام هم درست نکرده بود که بخوریم.گشنه فرستادمون خونه.بعد از ١ ساعتی که خیلی اذیت کردی و ما همه حرفامون رو زدیم تصمیم گرفتیم که بیایم خونه.که قرار بود بابایی بیاد دنبالمون بعدش وحیده گفت من میبرمتون.گفتیم باشه چه بهتر .وق...